ترجمه مقاله

روی زرد

لغت‌نامه دهخدا

روی زرد. [ زَ ] (ص مرکب ) زردروی . (یادداشت مؤلف ). ترسان . بیمناک . کنایه از پریشان و زار و ناتوان است :
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد.

سعدی (بوستان ).


|| شرمسار. شرمنده . خجل . (ناظم الاطباء) :
چرا گوید آن چیز در خفیه مرد
که گر فاش گردد شود روی زرد.

سعدی (بوستان ).


|| تباه و ناسازگار :
ز گفتار او هیچگونه مگرد
چو گردی شود بخت تو روی زرد.

فردوسی .


ترجمه مقاله