ترجمه مقاله

روی

لغت‌نامه دهخدا

روی . (اِ) فلزی از مس به قلع آمیخته که به تازی صفر و شبه خوانند چه در رنگ شبیه به طلا است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). فلزی است به رنگ خاکستری متمایل به آبی و آن را برای ساختن ظروف و غیره به کار برند. شماره ٔ اتمی آن 30 و وزن اتمی آن 65/38 است . چون روی را با مس ترکیب کنند ورقه های نازک حلب حاصل شود. (فرهنگ فارسی معین ) :
تو گفتی که از آهنش کرده اند
به سنگ و به رویش برآورده اند.

فردوسی .


بفرمود کآهنگران آورند
مس و روی و پتک گران آورند.

فردوسی .


می زرد کف بر سرش تاخته
چو روی از بر زر بگداخته .

اسدی .


آهنم از آهن و رویی و گر
آب شوی آب ترا آهنم .

ناصرخسرو.


- روی سوخته ؛ سولفور مس . (از فرهنگ فارسی معین ).
- روی گداخته ؛ یعنی رویینه . نحاس . (ترجمان القرآن ).
|| خود که بر سر پوشند. (آنندراج ).
ترجمه مقاله