ترجمه مقاله

رکوع

لغت‌نامه دهخدا

رکوع . [ رُ ] (ع مص ) بر روی افتادن از پیری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). منحنی شدن از پیری . (از اقرب الموارد). || دو تو شدن . (دهار). پشت خم دادن . (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53) (المصادر زوزنی ). انحناء. (تاج المصادر بیهقی ). پشت خم دادن . گویند: رکع الشیخ ؛ ای انحنی من الکبر. و منه رکوع الصلوة. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). || (اصطلاح فقهی ) رکوع الصلوة؛ پست کردن سر است پس از اتمام قرائت چنانکه برسد هر دو کف دست به هر دو زانو، یا هموار و برابر کردن پشت و یقال : رکع المصلی رکعة و رکعتین و ثلاث رکعات ؛ یعنی نماز گزارد یک و دو و سه و منه الحدیث رکعتان لم یکن رسول اﷲ (ص ) یدعهما؛ ای صلاتان . (منتهی الارب ). رکوع در نماز آن است که شخص نمازگزار بنحوی خم شود که پشت آن راست و برابر گردد و کفهای دست وی از سرزانوها پر گردد. (ناظم الاطباء). مقابل سجود در نماز. پشت خم کردن در نماز. منحنی شدن بدن بحدی که دستها براحتی به زانوها متصل گردد.رکوع نوع مخصوصی از عبادت و یکی از ارکان نماز بشمار می رود. (یادداشت مؤلف ). انحناء پشت باشد در صلوة و آن رکن است و موقع آن بعد از فراغ از حمد و سوره ویا تسبیحات اربعه باشد و در هر رکعتی باید به حالت تعظیم به اندازه ای که دو دست او به زانوی مصلی برسد خم شود و ذکر لازم را بگوید و آن «سبحان ربی العظیم وبحمده » یا سه بار «سبحان اﷲ» باشد. (از فرهنگ علوم تألیف دکتر سجادی از شرح لمعه و کشاف ) :
ای نازکک میان و همه تن چو پرنیان
ترسم که در رکوع ترا بگسلد میان .

خسروی .


بوستان چون مسجد و شاخ درختان دررکوع
فاخته چون مؤذن و آواز او بانگ نماز.

منوچهری .


چنانکه بازنشناسد امامم
رکوعم را رکوع است ار قیام است .

منوچهری .


بنگرآن را در رکوع و بنگر آن را در سجود
پس همین کن تو ز طاعتها که می ایشان کنند.

ناصرخسرو.


چو ابدالان همیشه در رکوع است
به باغ اندر به هر سو میوه داری .

ناصرخسرو.


پشت این مشت مقلد کی شود خم از رکوع
گرنه در جنت امیدمیوه ٔ طوباستی .

ناصرخسرو.


همه کس ز آسمان کند قبله
پشت گرداند از رکوع دو تا.

خاقانی .


چون چرخ در رکوع و چو مهتاب در سجود
بردم نماز آنکه مرا زیر بار کرد.

خاقانی .


گه در سجود باش چو در مغرب آفتاب
گه در رکوع باش چو بر مرکز آسمان .

خاقانی .


- به رکوع آوردن ؛ خم کردن . سرزیر کردن و پشت خم دادن چون حالت رکوع مردنمازگزار :
به رکوع آر صراحی را در قبله ٔ جام
چون سر افتاده شود، باز درآور به قیام .

منوچهری .


|| اطمینان برخدا؛ رکع الی اﷲ. (از اقرب الموارد). || نماز خواندن . رکعت . به نماز ایستادن نمازگزار. (ناظم الاطباء). نماز بردن . کرنش کردن . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح عرفان ) نزد صوفیه اشارت است بسوی شهود انعدام موجودات کونیه تحت وجود تجلیات الهیه . (از کشاف الصطلاحات الفنون ). || خم کردن سر و به روی افتادن شتر. (از اقرب الموارد). || محتاج گردیدن شخص بعد توانگری و فروتر شدن حال او و فروتنی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انحطاط حال کسی و محتاج شدن وی . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله