ترجمه مقاله

ریث

لغت‌نامه دهخدا

ریث . [ رَ ] (ع اِ) درنگ . مثل : رب عجلة وَهبت ریثاً و فی التعجب ما اراثک علینا؛ ای ابطأک عنا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). درنگ . (آنندراج ). || مقدار. گویند: لم یلبث الا ریث کذا. و گویند: مایلبث الا ریثما کذا. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندازه ٔ چیزی . (آنندراج ). مقدار مهلت از زمان . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله