ریزبیز
لغتنامه دهخدا
ریزبیز. (اِ مرکب ، از اتباع ) ریزپیز. مال اندک و قدرت اندک . (ناظم الاطباء). قدری از سامان . (آنندراج ) :
ای فلک تاچند از این عرض و تجمل شرم دار
بود یک روزی که ما هم ریزپیزی داشتیم .
|| خردمرد. || تراشه و خاشاک . (ناظم الاطباء).
ای فلک تاچند از این عرض و تجمل شرم دار
بود یک روزی که ما هم ریزپیزی داشتیم .
شیخ کاشی (از آنندراج ).
|| خردمرد. || تراشه و خاشاک . (ناظم الاطباء).