ترجمه مقاله

ریشو

لغت‌نامه دهخدا

ریشو. (ص نسبی ) مرد بزرگ ریش . ضد کوسه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از انجمن آرا). بلمه . پرریش . ریش تپه . بزرگ ریش . لحیانی . آنکه ریش بزرگ و انبوه دارد. مقابل کوسه . (یادداشت مؤلف ) :
چه مدبر و چه مقبل چه صادق و چه منکر
چه صامت و چه ناطق چه کوسه و چه ریشو.

مولوی .


- امثال :
من کوسه و تو ریشو .
|| آنکه ریش دارد. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله