ترجمه مقاله

ریش بلخی

لغت‌نامه دهخدا

ریش بلخی . [ ش ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قرحه که از بثره ها باشد که بهم پیوسته باشد و صدید از وی همی پالاید آن را ریش بلخی گویند و این ریش به رباط دهستان که نزدیک گرگان است بسیار تولد کند، آنجا آن را سناکر گویند و به بلخ و نواحی آن پشه گزیدگی گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به تاریخ بیهق ابن فندق ص 30 شود.
ترجمه مقاله