ترجمه مقاله

ریش

لغت‌نامه دهخدا

ریش . (ع اِ) پر مرغ . ج ، اَریاش ، ریاش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (دهار). پر مرغ و زینت آن . در مرغ به منزله ٔ موی در دیگر جانوران است . یکی آن ریشة. ج ، ریاش ، اریاش . (از اقرب الموارد). پر مرغ . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 54) (برهان ) (غیاث اللغات ). پر طیور. (مخزن الادویة) :
بدان مرغ ماند که بر شخص او
پر و ریش بسیار و او لاغر است .

سعدی .


رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی شود. || ارزانی . خیر. (ناظم الاطباء). ارزانی . (آنندراج ). خصب . (اقرب الموارد). || حالت نیکو. (ناظم الاطباء). || جامه و لباس پاکیزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ فاخر. (از اقرب الموارد). || مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تفسیر ابوالفتوح رازی ). || جمال . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). || معاش ، گویند: اعطاه ماءة بریشها؛ داد او را صد شتر با لباس و ساز و سامان آن . او لأن الملوک کانوا اذا حبوا حباء جعلوا فی اَسنمة الابل ریش النعامة لیعرف انه حباء الملک . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). معاش . (آنندراج ).
- ذات الریش ؛ گیاهی مانند قیصوم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله