ترجمه مقاله

زابگر

لغت‌نامه دهخدا

زابگر. [ گ ُ ] (اِ) زابغر باشد یعنی نوسکه به رومی . (فرهنگ اسدی طوسی ص 136). و آن را زنبلغ نیز گویند. (برهان قاطع) :
من کنم پیش تو دهان پرباد
تا زنی بر کپم تو زابگری .

رودکی .


گوید منم مهتر بازار شهرها
بس کاج خورد مهتر بازار و زابگر.

منجیک .


و رجوع به زنبلغ در لغت نامه و فرهنگ اوبهی ، فرهنگ شعوری و انجمن آرای ناصری شود.
ترجمه مقاله