ترجمه مقاله

زاری زار

لغت‌نامه دهخدا

زاری زار. [ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )
- به زاری زار ؛ زار زار :
مرا ز چشم و سیه زلف یار یاد آمد
فرونشستم و بگریستم بزاری زار.

فرخی .


- || به خواری . به ذلّت . با مذلّت : بعد از آن [ فرعون ] فرمود تا آن مهتران را بزاری زار بکشتند.(مجمل التواریخ و القصص ).
و رجوع به زارزار شود.
ترجمه مقاله