ترجمه مقاله

زاغ رنگ

لغت‌نامه دهخدا

زاغ رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) برنگ زاغ . کنایت از شب و هر چیز سیاه :
برآمد زاغ رنگ و ماه پیکر
یکی میغ از فراز کوه قارن .

منوچهری .


چو روز سپید از شب زاغ رنگ
برآمد چو کافور از اقصای زنگ .

نظامی .


همه زیور روم شد زاغ رنگ
بروم اندر آمد شبیخون زنگ .

نظامی .


ترجمه مقاله