ترجمه مقاله

زبانه زدن

لغت‌نامه دهخدا

زبانه زدن .[ زَ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) شعله ور شدن . زبانه کشیدن آتش . اِضطِرام . اِلتِظاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ). اِلتِهاب . (منتهی الارب ). تَضَرﱡم . (زوزنی ). تَلَظّی . (زوزنی ) (ترجمان القرآن ) (دهار) (منتهی الارب ). تَلَفﱡظ. حُجم . حُجوم . (منتهی الارب ). لَظی . (دهار) (منتهی الارب ). لَهب . لَهیب . (منتهی الارب ) :
گر برفکند گرم دم خویش بگوگرد
بی پود ز گوگرد زبانه زند آتش .

منجیک .


حق تعالی عذاب را سوی ایشان فرستاد و آتش زبانه همی زد. (مجمل التواریخ و القصص چ بهار). و حرارت تموز از چهره ٔ هاجره شرار می انداخت و لهیب التهاب او زبانه میزد. (سندبادنامه ص 253). شرارت شوق در دلش زبانه زدن گرفت . (سندبادنامه ص 237).
زبان گر برزد از آتش زبانه
نهادم با دو لعلش در میانه .

نظامی .


بخاطرم غزلی سوزناک میگذرد
زبانه میزند از تنگنای دل بزبان .

سعدی .


آتش خشم اول در خداوند خشم افتد آنگاه زبانه بر خصم زند. (گلستان سعدی ). چون سرحقه بگشاد اژدها بر روی او جست ، پس آتش بدان اژدها زبانه زد و بسوزانید. (تاریخ قم ص 13).
ترجمه مقاله