زبان جنباندن
لغتنامه دهخدا
زبان جنباندن . [ زَ جُم ْ دَ ] (مص مرکب ) حرکت دادن زبان . زبان تکان دادن . || سخن گفتن . زبان را برای سخن گفتن بحرکت درآوردن :
بدو گفت با کس مجنبان زبان
از ایدر برو تا در مرزبان .
بدو گفت با کس مجنبان زبان
از ایدر برو تا در مرزبان .
فردوسی .