زبرتنگ
لغتنامه دهخدا
زبرتنگ . [ زَ ب َ ت َ ] (اِ مرکب ) تنگ دوم زین اسب را گویند. (برهان قاطع). تنگ دوم است که بربالای اولین تنگ اسب کشند. (انجمن آرا). تنگ بالایی (دوم ) حیوان سواری و باری . (فرهنگ نظام ) :
زیر و زبر شود دل خصم تو در نبرد
زینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ .
سر ریخته تا دم تبرزین
خون آمده تا سر زبرتنگ .
زیر و زبر شود دل خصم تو در نبرد
زینت چو بسته شد به زبرتنگ و زیرتنگ .
سوزنی .
سر ریخته تا دم تبرزین
خون آمده تا سر زبرتنگ .
(مؤلف انجمن آرا).