ترجمه مقاله

زبلان

لغت‌نامه دهخدا

زبلان . [ زُ ] (ع اِ) ج ِ زبیل (سرگین )، جمع دیگر زبیل ، زُبُل است . (اقرب الموارد). زبلان ج ِ زبیل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به زُبُل شود. || زبلان ج ِ زبیل بمعنی کدوی خشک میان تهی که زنان در وی پنبه نهند. ج ِ زِبّیل یا زَنبیل است بمعنی قفه یا جراب یا ظرفی که در آن چیزی حمل کنند. (تاج العروس ).
ترجمه مقاله