ترجمه مقاله

زبولون

لغت‌نامه دهخدا

زبولون . [ زَ ] (اِخ ) (سبط...) بنوزبولون یا زبولونیان یا قبیله ٔ زبولون ، یکی از اسباط یعقوب ، از اولاد زبولون ششمین فرزند او. در قاموس کتاب مقدس آمده : یکی از مقاطعات بارآور و خرم زمین کنعان به سبط زبولون داده شد که فیمابین بحر روم و دریای جلیل بود. (انجیل متی 4:13). حدودش از قرار تفصیل است : از جنوب ، مرز و بوم یساکار، از شمال ، اشیر و نفتالی و چمن ابن عامر و ساحل عکا و کوه کرمل نیز در این ضمن است و سبط نفتالی با زبولون معاهده نمودند و با باران و دبوره متحد گشتند و برای محاربه ٔ یابین و عساکر او بیرون آمدند. (کتاب داوران ، قضاة 5:18). ایلون که یکی از داوران بنی اسرائیل است از این سبط بود و او درگذشت و در ضمن حدود خود مدفون گردید. (کتاب داوران 12:12). و باید دانست که زبولون را در میان اسباط بنی اسرائیل مقامی اعلی و بااهمیت بود، چنانکه وقتی تعداد افراد اسباط را همی کردند (سفر اعداد 1:30 و 31) عدد بنی زبولون به 57400 و از آن پس به 60500 نفر رسید. (سفر اعداد 26:27). چون زمین این طایفه از نقاط مرکزی دور بود بدان واسطه در حوادث مهمه ٔ تاریخ یهود دست نداشتند و چنانکه از داوران 1:30 استفاده میشود، تمامی اهالی زمین را اخراج نکردند بلکه با بسیاری از ایشان صحبت از آمیزش و قومیت زده بدان لحاظ از جاده ٔ راست عدول نموده قدم بطریق معوج بت پرستی گذاردند و بعضی از ایشان فرستادگان حزقیا را دشنام داده سقط گفتند. (دوم تواریخ ایام 30:10 و 18). و تغلث فلاسر ساکنان اراضی زبولون را دستگیر نمود. (دوم پادشاهان 15:29). لهذا از آن پس ایشان را تاریخ سبطی نمیباشد. (از قاموس کتاب مقدس ). بستانی آرد: سبط زبولون پس از افتتاح ارض مقدس سرزمین پهناوری بدست آورد. یوسیفوس گوید: سرزمین سبط زبولون از دریاچه ٔ جنیسارت از طرف شرق تا کرمل و ساحل دریای روم امتداد دارد و شکارگاههای بحیره ٔ جلیل و جلگه ٔ مسطح بتأوف و همه تنگه های حصینه و کوه تابور (طور) که در جنوب آن است و ناصره و قانا و طبریه در آن سرزمین واقع است . در جنگ سیسرا، قبیله ٔ زبولون از شمال بیاری نفتالی برخاست و 50هزار تن را برای شرکت در مبایعت با داود به حبرون فرستاد، این عده بدست آشوریان اسیر شده بیشتر آنان پس از دوران اسارت به اورشلیم بازگشتند. قبیله ٔ زبولون به شجاعت و جنگ دوستی و کشاورزی مشهورند و در نقاط مرزی سرزمین خود با فینیقیان روابط بازرگانی داشتند. (از دائرةالمعارف بستانی ).
ترجمه مقاله