ترجمه مقاله

زبیب

لغت‌نامه دهخدا

زبیب . [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن ثعلبة یا زنیب (به نون ). صحابیی است عنبری . (منتهی الارب ). زبیب بن ثعلبةبن عمرو، صحابیی عنبری است از بنی تمیم و دارای وفادت است . او بهنگام وفود در راه مکه منزل میکرد و فرزندان او «عبداﷲ» و «زخی » و فرزندان این دو، یعنی شعیث بن عبیداﷲ و عدون بن زخی ، از او روایت دارند... ابوسلمه ٔ تبوذکی و همچنین حفید شعیث ، سعیدبن عماربن شعیث ، بوسیله ٔ این شعیث از پدران او نقل روایت کنند و محمدبن صالح نرسبی نیز از او نقل حدیث کند. (ازتاج العروس ). ابوحاتم رازی آرد: زبیب بن ثعلبه ٔ عنبری تمیمی بصری در طنب واقعدر راه مکه منزل میگرفت . وی از پیغمبر (ص ) روایت دارد و فرزندان او عبداﷲ و زخی بن زبیب و عذوربن زخی ازاو روایت دارند. ابومحمد گوید: پسر پسرش شعیث بن عبداﷲ بن زبیب ازاو روایت دارد. (از الجرح و التعدیل ابوحاتم رازی چ حیدرآباد ج 3 ص 621). ابن اثیر آرد: زبیب جزء اسیرشدگان بنی العنبربود، گوید من بامدادان برنشستم و زودتر از هر کس به خدمت پیغمبر (ص ) شتافتم و گفتم : لشکریانت آمدند و ما را اسیر کردند اما ما خود مسلمان شده و تسلیم تو بودیم . پرسید: گواه تو کیست ؟ سمره یکی از مردان بلعنبر گواهی داد، پیغمبر (ص ) فرمود اکنون که یک شاهد بیش نداری میتوانی سوگند یاد کنی ، من سوگند یاد کردم . پیغمبر (ص ) پس از شنیدن سوگند و شهادت یک گواه بفرمودنیمی از اموال بنی العنبر را بدیشان بازگردانند و کودکان ایشان را اسیر ندانند. سپس فرمود: لو لا ان اﷲ لایحب ضلالة العمل مارزیناکم عقالاً. (از اسد الغابة).
ترجمه مقاله