زحام کردنلغتنامه دهخدازحام کردن . [ زِ ک َ دَ] (مص مرکب ) فشار آوردن . مزاحمت . زحام : چو بر تو دهر به آفات خود زحام کندترا بصبر بر او قصد شام باید کرد.ناصرخسرو.