ترجمه مقاله

زراندود کردن

لغت‌نامه دهخدا

زراندود کردن . [ زَ اَ دو ک َ دَ ] (مص مرکب ) زر اندودن . تذهیب کردن . مذهب ساختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تذهیب . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ): مجازاً به رنگ زر ساختن چیزی را. زردرنگ ساختن :
به لب خاک را عنبرآلود کرد
زمین را به چهره زراندود کرد.

نظامی .


رجوع به زراندود و زر اندودن شود. || به مجاز، فلزی کم بها چون مس یا جز آن را بصورت ذهب درآوردن فریب مردم را. آب طلا دادن فلزی تا آن را از زر بازنشناسند :
جهودی مسی را زراندود کرد
دکان غارتیدن بدان سود کرد.

نظامی .


ترجمه مقاله