ترجمه مقاله

زرق

لغت‌نامه دهخدا

زرق . [ زَ ] (اِخ ) شهرکی است [ به خراسان ] از عمل مرو و کشت و برز آن بر آب رود مرو است . (حدود العالم ). اسم بلده ای به مرو که یزدجرد، آخرین ملوک ساسانی بدانجا کشته شد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
سواران بجستن نهادند روی
همه زرق از او شد پر از گفتگوی .

فردوسی .


همی تاخت جوشان چو از ابر، برق
یکی آسیا دید بر آب زرق
فرودآمد از اسب شاه جهان
ز بدخواه در آسیا شد نهان .

فردوسی .


ترجمه مقاله