زرود
لغتنامه دهخدا
زرود. [ زَ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). موضعی است بی آب در راه مکه ٔ معظمه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
عرب را که بر دجله باشد قعود
چه غم دارد از تشنگان زرود.
بر روان پدر و مادر و اسلاف تو باد
مدد رحمت ایزد عددرمل زرود.
رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 324، معجم البلدان و عقد الفرید ج 6 ص 49 و 90 شود. || یوم زرود از ایام عرب که جنگی میان بنی تغلب و بنی یربوع بوده است . (از مجمع الامثال میدانی ومعجم البلدان ).
عرب را که بر دجله باشد قعود
چه غم دارد از تشنگان زرود.
سعدی (بوستان ).
بر روان پدر و مادر و اسلاف تو باد
مدد رحمت ایزد عددرمل زرود.
سعدی .
رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 324، معجم البلدان و عقد الفرید ج 6 ص 49 و 90 شود. || یوم زرود از ایام عرب که جنگی میان بنی تغلب و بنی یربوع بوده است . (از مجمع الامثال میدانی ومعجم البلدان ).