ترجمه مقاله

زرکشید

لغت‌نامه دهخدا

زرکشید. [ زَ ک َ / ک ِ ] (ن مف مرکب ) زرکشیده . پارچه ای که تارهای زر در آن کشیده باشند :
بس که گران بد سلب زرکشید
حاجب از آن بار چو ابرو خمید.

امیرخسرو (از آنندراج ).


|| (نف مرکب ) زرکش . (آنندراج ). رجوع به زرکش و زرکشیده شود.
ترجمه مقاله