زرین درفش
لغتنامه دهخدا
زرین درفش . [ زَرْ ری دَ / دِ رَ ] (اِمرکب ) درفشی ساخته از زر. علَمی از طلا :
ستاده ملک زیر زرین درفش
ز سیفور بر تن قبای بنفش .
ز بس پرنیانهای زرین درفش
هوا گشته گلگون و صحرا بنفش .
|| کنایه از شعاع آفتاب :
همی چاره جست آن شب دیر باز
چو خورشید بنمود چینی طراز
برافروخت از کوه زرین درفش
نگونسار شد پرنیانی بنفش .
ستاده ملک زیر زرین درفش
ز سیفور بر تن قبای بنفش .
نظامی .
ز بس پرنیانهای زرین درفش
هوا گشته گلگون و صحرا بنفش .
نظامی .
|| کنایه از شعاع آفتاب :
همی چاره جست آن شب دیر باز
چو خورشید بنمود چینی طراز
برافروخت از کوه زرین درفش
نگونسار شد پرنیانی بنفش .
فردوسی .