ترجمه مقاله

زریون

لغت‌نامه دهخدا

زریون . [ زَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سبز و خرم را گویند. (برهان ) (از جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) :
همیشه بار خدایا سر تو زریون باد
که هست جان همه مردمان بتو زریون .

قطران (از جهانگیری ).


آن درختی کش تو باری ، باد زریون جاودان
کو بدولت باغ دانش را همی زریون کند.

قطران (ایضاً).


|| گل شقایق . (از برهان ) (ناظم الاطباء). گل شقایق باشد و آنرا آذریون نیز خوانند. (جهانگیری ). و بمعنی شقایق نیز در جهانگیری آورده است و آن را مخفف آذریون دانسته و نوشته که ناصرخسرو گفته : «گشت طبایع... » اما این بیت چندان دلالتی بر معنی شقایق و لاله ندارد، بلکه به زردی دلیل است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) :
گشت طبایع پدید از آن و از این شد
روی زحل سرخ و روی زهره چو زریون .

ناصرخسرو (از جهانگیری ).


|| بمعنی زردرنگ هم آمده است چه «یون » بمعنی رنگ و لون باشد و زر مخفف زرد. (برهان ). به معنی زرد باشد و در اصل زرگون بوده . (فرهنگ رشیدی ). زرگون . (انجمن آرا) (آنندراج ). زردرنگ . (ناظم الاطباء). زرگون . به رنگ زر. طلائی . زردفام . (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی «زرغونیه » رنگ زرین ، زردی ، سبزی ، سبز) و آن اسم مصدر است از «زرغون » از اوستا «زئیری گئونه » (به رنگ زر). عنوان هوم و نیز سبزی زرد که به سبزی زند (گیاهان )... فارسی جدید زریون ... افغانی «زرغون » (سبز تازه ...). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
مرا رنگ طبرخون دهر جافی
بشست از روی بیرم باب زریون .

ناصرخسرو (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


مشرق به نور صبح سحرگاهان
رخشان بسان طارم زریون است .

ناصرخسرو(ایضاً).


ترجمه مقاله