ترجمه مقاله

زشت آمدن

لغت‌نامه دهخدا

زشت آمدن . [ زِ م َ دَ ] (مص مرکب ) بدجلوه کردن . قبیح بودن . مکروه و نازیبا عرضه شدن :
چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آید
گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا.

سنائی (دیوان چ مصفا ص 28).


چو تن جان را مزین کن به علم دین که زشت آید
درون سوشاه عریان و برون سو کوشک در دیبا.

سنائی (ایضاً ص 30).


کمتر تراشه ٔ قلم او عطارد است
زشت آید ار عطارد کیهان شناسمش .

خاقانی .


به ترک نفس گوی ار خاصه ٔ عشقی که زشت آید
رفیق بولهب بودن طریق مصطفی ̍ رفتن .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 447).


در آن لحظه رویش بپوشید و سر
مبادا که زشت آیدش در نظر.

سعدی .


به صورت هرکه زشت آمد سرشتش
بد است از روی زشتش خوی زشتش .

جامی .


رجوع به زشت و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترجمه مقاله