ترجمه مقاله

زغاره

لغت‌نامه دهخدا

زغاره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ) نان گاورسین بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 436) (شرفنامه ٔ منیری ). نان گاورس و ارزن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نانی که از ارزن پزند. (فرهنگ فارسی معین ). با زای نقطه دار هم هست که بر وزن ملازه (زغازه ) باشد. (برهان ) (آنندراج ) :
رفیقان من با زر و ناز و نعمت
منم آرزومند یک تا زغاره .

ابوشکور (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 437).


بزن دست بر شکّر من تکک تک
چنان چون زغاره پزد مهربانو.

؟ (از لغت فرس ایضاً).


|| بمعنی گاورس و ارزن هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ژغاره . ژغاله . ارزن . گاورس . (فرهنگ فارسی معین ). || گلگونه و غازه ٔ زنان را نیز گویند. (برهان ) سرخیی که زنان بر روی مالند. غازه .گلگونه . (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله