زلازل
لغتنامه دهخدا
زلازل . [ زَ زِ ] (ع اِ) بلاها. سختی ها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ج ِ زلزله . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
بلرزند از نهیب او نهنگان
بلرزد کوه سنگین از زلازل .
از شکل بروج و از منازل
افتاده سپهر در زلازل .
بلرزند از نهیب او نهنگان
بلرزد کوه سنگین از زلازل .
منوچهری .
از شکل بروج و از منازل
افتاده سپهر در زلازل .
نظامی .