ترجمه مقاله

زلق

لغت‌نامه دهخدا

زلق . [ زَ ل َ ] (ع ص ، اِ) جای لغزان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای لغزناک . (دهار). زمینی که پا بر آن لغزان شود. (ترجمان القرآن ). زمین هموار بی گیاه . (غیاث اللغات ). و قوله تعالی : فتصبح صعیداً زلقاً ؛ ای ارضاً مَلْساءً لیس بها شی ٔ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اوش لغزانید سخت اندر زلق
لیک پشت و دستگیرش بود حق .

مولوی .


- زلق الامعاء ؛ بیماریی است مر معده یا روده ها را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملاست معده . درنگ نکردن طعام در امعاء و آن نقصان یا بطلان هضم معدی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در اسهال معوی که آن را زلق الامعاء گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به کتاب ثالث قانون بوعلی سینا ص 172، ترکیب بعد و دزی ج 1 ص 600 شود.
- زلق الکلیة ؛ ذیابیطس است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دیابیطوس . (ناظم الاطباء).صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: بیماری دولاب یعنی دیابیطس را زلق الامعاء الکلیة نیز گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| سرین ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله