ترجمه مقاله

زمخرة

لغت‌نامه دهخدا

زمخرة. [ زَ خ َ رَ ] (ع مص ) سخت شدن آواز. || در خشم آمدن پلنگ و بانگ برزدن او. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکوفه آوردن گیاه عشب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ، اِ) زن زانیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن زناکار. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || (اِ) زمخرةالشباب ؛ امتلاء و اکتهال آن . (از اقرب الموارد). || و در اللسان ، زمخرة؛ هر استخوان اجوف بی مغز و چنین است زمخری . (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به زمخر و زمخری شود.
ترجمه مقاله