ترجمه مقاله

زمین داور

لغت‌نامه دهخدا

زمین داور. [ زَ وَ ] (اِخ ) ناحیه ٔ تاریخی میان سجستان وغور. این ناحیه عبارت بوده است از دره ٔ وسیعی که رود هیرمند از جبال هندوکش تا بست در آن جاری است . بنابر مآخذ اسلامی ، ناحیه ٔ حاصلخیز و پرجمعیت بوده است وچهار شهر عمده به اسامی درتل یا تل ، درغش بغنین و شروان یا سروان و آبادیهای بزرگ داشته است . هیچیک از شهرهای مذکور امروز باقی نیست . شهر درتل به فاصله ٔ سه منزلی بر ساحل هیرمند واقع بوده و کوه زون که در آنجا مسلمانان دستهای بت معروف به زون را قطع کردند، نزدیک آن بوده . از شهری به نام خاش یا خواش نیز در زمین داور نام برده شده که محل آن نیز نامعلوم است و بعضی آن را از توابع کابل شمرده اند. (از دائرة المعارف فارسی ). ناحیتی است [ از حدود خراسان ] آبادان و بر سر حدیست میان غور و بست و او را دو شهر است «تک » و «درغش » و این هر دو ثغرند بر روی غور و اندر غش زعفران روید بسیار و پیوسته است به ناحیت «درمشان »بست . (حدودالعالم ). اندر شهر و سنه ٔ احدی و اربعمائه که امیر محمود رضی اﷲ عنه به غزو غور رفت بر راه زمین داور از بست و دو فرزند خویش را... و برادرش یوسف ... را فرمود تا به زمین داور مقام کردند... و ایشان را آنجا بدان سبب ماند که زمین داور را مبارک داشتی که نخست ولایت که امیر عادل سبکتگین ... وی را داد آن ناحیت بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 111). در سنه ٔ خمس واربعمائه امیر محمود از بست تاختن آورد بر جانب خوابین که ناحیتی است از غور پیوسته ٔ بست و زمین داور. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 114). و امیر محمود رضی اﷲ عنه بدو سه دفعت هم از آن راه زمین داور بر اطراف غور زد وبه مضایق آن درنیامد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 120). رجوع به حبیب السیر، تاریخ سیستان ، التفهیم بیرونی ص 199، احوال و اشعار رودکی ص 1118 و یشتها 2 ص 298 شود.
ترجمه مقاله