ترجمه مقاله

زنبوری

لغت‌نامه دهخدا

زنبوری . [ زَم ْ ] (ص نسبی ) منسوب به زنبور. (فرهنگ فارسی معین ) :
گرفتند گردان ایران و چین
کمانهای زنبوری و چرخ کین .

(گرشاسب نامه چ یغمایی ص 411).


|| خانه ٔ مشبک . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ). این مأخوذ است از شان عسل از این جهت پرده ٔ مشبک و... را پرده ٔ زنبوری گویند. (آنندراج ) :
ابر تر از سونش گوهر شود غربال بیز
از ترشح پرنیان آب زنبوری شود.

محسن تأثیر (از آنندراج ).


- بافت زنبوری ؛ (اصطلاح گیاه شناسی ) گل گلاب آرد: در این بافت شکل یاخته ها چندان با یکدیگر اختلاف ندارد، اگر هسته ها و پرتوپلاسم تازه ساخته شده باشد بافت نوساز را تشکیل میدهند که در انتهای ریشه وساقه فراوان است و کم کم این بافت نوساز تقسیم شده یاخته های پهلو به پهلو و بهم فشرده میسازد که برش آنها بشکل شش گوشه های منظم یا نامنظم و شبیه به لانه ٔ زنبور است و آن را زنبوری گویند. (گیاه شناسی چ 3 ص 39).
- پرده ٔ زنبوری ؛ قسمی پرده ٔ سوراخ سوراخ که از پشت بیرون را توان دید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پرده ٔ مشبک . (ناظم الاطباء) :
پرده ٔ زنبور گل سوری است
وآن تو این پرده ٔ زنبوری است .

نظامی .


- چراغ زنبوری ؛ چراغ توری . رجوع به چراغ زنبوری شود.
|| قسمی قفل پیچ . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله