ترجمه مقاله

زنجفیل

لغت‌نامه دهخدا

زنجفیل . [ زَ ج َ ] (اِ) مأخوذ از زنجبیل تازی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). زنجبیل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنحبیل و کارآموزی داروسازی ص 179 شود.
- زنجفیل پرورده ؛ زنجبیل پرورده . رجوع به همین ترکیب ذیل زنجبیل شود.
- زنجفیل کوکه ؛ نانی است چون نیمه بهی یااناری درشت که شکر و زنجبیل دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زنجفیلی ؛ منسوب به زنجفیل . آنچه بزنجفیل آمیخته باشند چون نان و حلوا و جز اینها. رجوع به زنجبیل شود.
- || نوعی نان کوچک مدور که از آرد و شیره ٔ انگور و زنجفیل به هنگام نوروز در جنوب خراسان تهیه می کنند.
ترجمه مقاله