ترجمه مقاله

زنج

لغت‌نامه دهخدا

زنج . [ زُ ] (اِ)مطلق صمغ را نیز گفته اند خواه صمغ عربی باشد خواه غیر عربی . (برهان ). انگم . صمغ درخت . (فرهنگ فارسی معین ). صمغ. (ناظم الاطباء). صمغ درخت . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). رجوع به زمج شود. || چانه و زنخ را گویند و به عربی ذقن خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مصحف زنخ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
ترجمه مقاله