ترجمه مقاله

زندواف

لغت‌نامه دهخدا

زندواف . [ زَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بمعنی زندخوان است . (فرهنگ جهانگیری ). زندخوان باشد که مجوس است . (برهان ). مثل زندباف . (آنندراج ). زندوان پیشوای زردشتیان . (ناظم الاطباء). زندخوان . زردشتی . (فرهنگ فارسی معین ). زندباف . زندلاف (؟) زندخوان . مقری زند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || مرغان خوش الحان . (برهان ). مرغ خوش الحان . (ناظم الاطباء). خوش الحان . || سرودگوی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زند، زندباف ، زندخوان ، زندلاف و مزدیسنا ص 140، 141 شود. || و نیز مرغی خوش خوان که معلوم نیست کدام مرغ است و چنانکه لغت نویسان گاهی بمعنی فاخته و گاهی بمعنی بلبل و گاه قمری آورده اند صحیح نمی نماید. چه در مسمط ذیل از منوچهری زندواف را از بلبل و قمری و صلصل که آن را فاخته ترجمه می کنند، جدا کرده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
زندوافان بهی زند ز بر برخوانند
بلبلان وقت سحر زیر و ستا جنبانند
قمریان راه گل و نوش لبینا خوانند
صلصلان باغ سیاووشان با سروستاه .

منوچهری (یادداشت ایضاً).


|| بر وزن و معنی زندلاف است که بلبل باشد. (برهان ). بلبل . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مرغ هزاردستان بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 243) :
زندواف زندخوان چون عاشق هجرآزمای
دوش بر گلبن همی تا روز ناله ٔ زار کرد.

فرخی .


باغ پر خیمه های دیبا گشت
زندوافان درون شده به خیام .

فرخی .


فزایندشان خوبی از چهر و لاف
سرایندشان از گلو زندواف .

عنصری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 243).


به دستان چکاوک شکافه شکاف
سرایان ز گل ساری و زندواف .

اسدی .


گهی زندواف و چکاوک بهم
سراینده دستان همی زیر و بم .

اسدی .


بر گل نو زندواف مطربی آغاز کرد
خواند به الحان خوش نامه ٔ پازند و زند.

سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


ترجمه مقاله