ترجمه مقاله

زند

لغت‌نامه دهخدا

زند. [ زَ ] (اِ) آهنی را گویند که بر سنگ زنند و از آن آتش بجهد و به ترکی چخماق خوانند. (برهان ). آهن چخماق را گویند.(فرهنگ جهانگیری ).... اما در عربی نیز بمعنی آتش زنه آمده . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). چخماق وآتش زنه یعنی قطعه ای آهن که چون بر سنگ زنند از آن آتش برجهد. (ناظم الاطباء). آهن که بر سنگ زنند و از آن آتش بجهد. چخماق . (فرهنگ فارسی معین ) :
به زند ماند طبعم جهنده زو آتش
عدوت سوخته بادا، به آتش زندم .

سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


گر آتش مدح دگران بایدش افروخت
یا سوخته تر باشد یا زند شکسته .

سوزنی (ایضاً).


غنچه ٔ گل شد چنانک کز زند آتش جهد
خرمن غم سوزد آن آتش جسته ز زند.

سوزنی (ایضاً).


|| چوبی باشد که خرّادان بر بالای چوب دیگر گذارند و چوب زیرین را مانند بر ماه به عنف بگردانند تا از آن هردو چوب آتش بهم رسد و چوب بالا را زند و پایین را پازند خوانند. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا)(از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).در عربی چوب بالایین را زند و چوب زیرین را زندة و هر دو را زندان گویند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دزی ج 1 ص 606 شود. || درخت مورد را نیز گفته اند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). بهمه ٔ معانی رجوع به ماده ٔ بعد معنی سوم و چهارم و مورد شود.
ترجمه مقاله