زنگیانه
لغتنامه دهخدا
زنگیانه . [ زَ گیا ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) مقابل رومیانه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سیاه و مجعد در صفت زلف و سیاه در صفت خال :
اگرچه موی بودش زنگیانه
چنان چون بود چشمش جادوانه .
خاقانی است هندوی آن هندوانه زلف
و آن زنگیانه خال سیاه مدورش .
رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال
و آن کمان ابروانش بین که باشد پرعتیب .
رجوع به زنگ و زنگی شود.
اگرچه موی بودش زنگیانه
چنان چون بود چشمش جادوانه .
(ویس و رامین ).
خاقانی است هندوی آن هندوانه زلف
و آن زنگیانه خال سیاه مدورش .
خاقانی .
رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال
و آن کمان ابروانش بین که باشد پرعتیب .
سعدی .
رجوع به زنگ و زنگی شود.