ترجمه مقاله

زنگی دارو

لغت‌نامه دهخدا

زنگی دارو. [ زَ ] (اِ مرکب ) دوایی است که آنرا به عربی عقربان خوانند و آن بیخ کبر رومی است و بعضی گویند حشیشة الطحال باشدو آن را حشیشة الدودیة نیز گفته اند و به یونانی اسقولوقندریون خوانند. (برهان ). نباتی است بی ساق و خوشه و ثمر، غالباً در سنگلاخها روید و برگ آن شبیه است به برگ بسفایج و طرف اسفل برگ آن سرخ رنگ است و صاحب مخزن و تحفه خواص آن را نوشته گرم و خشک دانند و زایل کننده ٔ سپرز است و اهل اندلس افریان خوانند و در مصر مشهور به کف النبر است و در شیراز آن را زنگی دارو خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). برگ حشیشة الطحال . (ناظم الاطباء). گیاهی است از رده ٔ سرخس ها جزو تیره ٔ بس پایکها و آن نباتی است پایا و دارای ریزوم کوتاه و نامنظم و برگهایی به درازای 20 تا 40 سانتیمتر وبه پهنای 4 تا 5 سانتیمتر با دمبرگ کوتاه و پوشیده از کرک . این گیاه در کناره ٔ چشمه ها و دیواره ٔ چاهها و اماکن سایه دار می روید و قسمت مورد استفاده ، برگهای آن است که بویی به نسبت مطبوع و طعمی ملایم دارد. ساقه ٔ زیرین آن ضخیم است و در تداوی به عنوان قابض و مدر بکار می رود. حشیشةالطحال . حشیشةالدود. اسقولوفندریون . قرقازایاغی . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 170 و کارآموزی داروسازی ص 189 شود.
ترجمه مقاله