زنی
لغتنامه دهخدا
زنی . [ زِ ] (از ع ، اِمص ) زناء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ). زنا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پلیدکاری کردن . (دهار) (ترجمان القرآن ). مماله ٔ زنا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نشنود زو نفاق پند دروغ
نخورد زو فساد حد زنی .
وفاق او تن و جان را حلال گشت چو بیع
نفاق او دل و دین را حرام شد چو زنی .
نشنود زو نفاق پند دروغ
نخورد زو فساد حد زنی .
ابوالفرج (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
وفاق او تن و جان را حلال گشت چو بیع
نفاق او دل و دین را حرام شد چو زنی .
ادیب صابر (ایضاً).