ترجمه مقاله

زهرخند

لغت‌نامه دهخدا

زهرخند. [ زَ خ َ ] (اِ مرکب ) خنده ای را گویند که از روی قهر و غضب و خجالت کنند. (برهان ). خنده ای که از اعراض و خشم کنند. (فرهنگ رشیدی ). خنده ای از روی قهر و غضب و خشم و اغماض که از روی محبت و خوشی نباشد. (از انجمن آرا) (آنندراج ). خنده ای که بحالت قهر و خجالت کنند. (غیاث ). کنایه از خنده ای است که از روی غایت اعراض و خشم کنند. (انجمن آرا). خنده ای که از روی خشم کنند. (فرهنگ فارسی معین ). خنده ٔ تلخ . (ناظم الاطباء). خنده از روی غضب . خنده ٔتلخ از غیظ و خشم . خنده ای از روی خشم یا دشمنی سخت .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هر کسی که رسید او را چنان خدمت کردند که پادشاهان را... و وی هرکسی را لطف میکرد و زهرخندی می زد. (تاریخ بیهقی ).
بخندید و گفت اندر آن زهرخند
که افسوس بر کار چرخ بلند.

نظامی .


رجوع به زهرخنده شود. || خنده ای با درد آمیخته . (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || خنده ٔ اجباری . || خنده ای که در آن دندانها نمایان گردد. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله