ترجمه مقاله

زهرگیا

لغت‌نامه دهخدا

زهرگیا. [ زَ ] (اِمرکب ) گیاهی است که هر کس اندکی از آن بخورد فی الحال هلاک گردد. (برهان ). هر گیاه زهردار که کشنده باشد.(فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (از آنندراج ). گیاهی باشد که چون ورق آن را آدمی و حیوانات بخورند در دم و زمان هلاک شوند. (جهانگیری ). هر گیاهی که سمی باشد و خوردن آن مورث هلاکت گردد. (ناظم الاطباء) :
زمین ز لطف تو گر آب یابدی شودی
برفق مهرگیا هرچه هست زهرگیاش .

سنائی .


جان افعی زده را نسخه ٔ تریاق دهد
نطق جان پرور تو بر ورق زهرگیا.

سوزنی (از جهانگیری ).


ای کسانی که ز ایام وفا می طلبید
نوشداروطلب از زهرگیائید همه .

خاقانی .


ای تیغ ملک در کف رخشانش همانا
در چشمه ٔ حیوان ورق زهرگیایی .

خاقانی .


گفت به تیغش آسمان کای گهری تو کیستی
گفت من آتش اجل زهرگیای مملکت .

خاقانی .


ترجمه مقاله