ترجمه مقاله

زهم

لغت‌نامه دهخدا

زهم . [ زَ هََ ] (ع مص ) چرب شدن دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ریم گرفتن . || بوی بد گرفتن باد. (منتهی الارب ) (آنندراج ): زهمت یدی ؛ چرب گردید دست من و بوی بد گرفت . (ناظم الاطباء). || تخمه زده گردیدن مرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ناگوار شدن کسی را طعام . || (اِ) بوی بد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله