ترجمه مقاله

زیمله

لغت‌نامه دهخدا

زیمله . [ زَ / زِ م َ / م ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) کجاوه مانندی باشد که پر از میوه و سبزی و امثال آن کنند و بر پشت چاروا بندندو از جایی به جایی برند. (برهان ) (از جهانگیری ) (ازفرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). صندوقی چوبین که از میوه و سبزی پر کرده بر پشت چارپایان ازجایی به جایی حمل کنند. (ناظم الاطباء) :
زیمله بر تو نهاده ست آن خسیس
چون کشی گر خر نگشتی زیمله .

ناصرخسرو (دیوان ص 385).


|| بعضی بمعنی بار گفته اند و این نیز به بیت (شاهد معنی قبل ) مناسبت دارد. (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ترجمه مقاله