ترجمه مقاله

زیم

لغت‌نامه دهخدا

زیم . [ ی َ ] (ع ص ، اِ) گوشت متفرق بهر موضع و پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پراکنده از گوشت . امروءالقیس گوید :
رقاقها ضرم و جریها خذم
و لحمها زیم و البطن مقبوب .

(از اقرب الموارد).


|| و همچنین متفرق و پراکنده از ستور و از موش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). «منازلهم زیم و اجتمع الناس فصار زیماً»؛ ای جماعات متفرقة. (اقرب الموارد). || (اِخ ) و در قول حجاج «هذا اوان الحرب فاشتدی زیم »؛ نام ناقه یا اسب است که دویدن می فرماید بحذف حرف ندا.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله