ترجمه مقاله

زینهار کردن

لغت‌نامه دهخدا

زینهار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در دو شاهد زیر ظاهراً بمعنی اظهار ستوه و شکایت کردن ، شکوه کردن و پناه جستن آمده است :
نکند دوست زینهار از دوست
دل نهادم بر آنچه خاطر اوست .

سعدی (گلستان ).


زینهار از کسی که از غم دوست
پیش بیگانه زینهار کند.

سعدی .


|| امان طلبیدن . زینهار طلب کردن . مصونیت خواستن :
خاقانی است بر در او زینهاریی
وین زینهاری از کرمش زینهار کرد.

خاقانی .


ترجمه مقاله