ترجمه مقاله

زیگ

لغت‌نامه دهخدا

زیگ . (اِ) تارهایی باشد که استادان نقش بند نقش جامه هایی که بافند بدان بندند. (برهان ) (از جهانگیری ). در فرهنگ گوید ریسمانی که نقش بندان نقش جامه ها بدان بندند و چنانکه آن ریسمان دستوری است جامه بافان راو همچنان آن علم دستوری است برای استخراج تقویم و اوضاع فلکی . (فرهنگ رشیدی ). زیج . (ناظم الاطباء). به این معنی معرب آن زیج ... (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به معنی بعد و زیج شود. || رشته ٔ بنا که به آن طرح عمارت کنند. (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). معرب آن زیج است . (از فرهنگ رشیدی ). || کتابی که منجمان احوال و اوضاع نجوم و افلاک را از جداول آن معلوم کنند و همچنانکه آن قانونی است جامه بافان را در بافتن نقش های جامه ، این کتاب نیز دستوری است منجمان را در شناختن احوال و اوضاع فلکی و همچنانکه کیفیات نقوش جامه ها از آن تارها پیدا می شود کمیات و حرکات کواکب از جدولهای این کتاب ظاهر میگردد و معرب آن زیج است . (برهان ) (از جهانگیری ). علمی که تقویم از آن استخراج کنند. زیج معرب آن . (از فرهنگ رشیدی ). علمی که تقویم از آن استخراج نمایند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پهلوی «زیک » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
برفتند با زیگها بر کنار
بپرسید شاه از گو اسفندیار.

فردوسی (از جهانگیری ).


|| نام جانوری هم هست حقیرجثه و خاکستری رنگ کوچکتر از گنجشک و زیر هر دو بال او سرخ است و آواز او به غایت خوش و حزین می باشد. (برهان ) (از جهانگیری ). نام مرغی است کوچکتر از گنجشک و زیر بالهای آن سرخ و دارای آوازی خوش و حزین . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). طبری «زیک » (صلصل ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به زیک شود.
ترجمه مقاله