ترجمه مقاله

سائح

لغت‌نامه دهخدا

سائح . [ ءِ ] (ع ص ) جهان گرد. آنکه سیاحت کند. ج ، سائحون و سیاح . (اقرب الموارد). این انتساب کثرت سفر وسیاحت را میرساند. (سمعانی ). || روزه دار.(دهار). || ملازم مسجد. (آنندراج ). || روزه داری که ملازم مسجد باشد. (قطرمحیط) (آنندراج ). روزه داری است که همیشه در خانه ٔ خدا باشد. (شرح قاموس ). آنکه بقصد عبادت یا تفرج سفر کند. (قطر المحیط). ملازم مساجد زیرا که او روزها بی زاد و توشه سیاحت میکند. (اقرب الموارد). کسی است که متعبداً سیاحت میکند و زاد و توشه ای با خود ندارد و هر چه بدست می آورد میخورد و این معنی مجازی است . (تاج العروس ).
ترجمه مقاله