ترجمه مقاله

سائق

لغت‌نامه دهخدا

سائق . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ، سائقون ، سُوّاق ، ساقة. راننده :
ریش را شانه زدی که سائقم
سائقی لیکن بسوی درد و غم .

(مثنوی ).


|| راننده ٔ چاروا. (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). آنکه حیوانات را از عقب براند. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) :
نقل هرچیزی بود هم لائقش
لائق گله بود هم سائقش .

(مثنوی ).


|| شخصی که از پس راند نابینا را، چنانکه قائد از پیش کشد نابینا را. (غیاث )(آنندراج ).
ترجمه مقاله