ترجمه مقاله

ساداق

لغت‌نامه دهخدا

ساداق . (اِخ ) (...نویان ) یا ساداق بیگ شحنه ٔ فارس بود. بسال 699 هَ . ق . در عصیان محمودشاه به کرمان جزو امرائی بود که بفرمان غازان ایلخان مأمور سرکوبی او شد و بعد از ماهها محاصره ساداق بیگ او را گرفت و بخواری تمام به اردو فرستاد.
در حبیب السیر آمده : قاضی فخرالدین هروی در سنه ٔ 696 بکرمان رفت و در اشاعت عدل و احسان و دفع موادجور و طغیان کوشید. محمود شاه برادر سلطان محمد باتفاق جمعی از مردم تراکمه و اوباش نیمشبی خروج نمود وقصد قتل قاضی فخرالدین کرد. قاضی روی به وادی فرار آورد و در خانه ٔ یکی از کرمانیان نهان شد و محمودشاه جمیع جهات و اموال قاضی فخرالدین را بباد غارت و تاراج و فنا برداد و چون صبح صادق دمید پی بسر منزل جناب مولوی برد و او را شهید کرد و من حیث الاستقلال روی بتمشیت مهمات کرمان آورد. چون حاکم شیراز از ساداق بیگ از کیفیت حادثه خبر یافت سپاه فارس و عراق فراهم کشید و بظاهر کرمان شتافت و محمودشاه در شهر متحصن گشت . ساداق بیگ آغاز محاصره فرموده و بعد از آنکه سه ماه در تضییق کرمانیان کوشید قحط و غلائی عظیم بوقوع پیوست و کار بجائی رسید که مردم گوشت سگ و گربه میخوردند و بالاخره از آن نیز نشان نماند، لاجرم ساداق بیگ را فتح میسر شد. محمود شاه به اهل فتنه بیاساق رسید وچون غازان خان خبر این واقعه شنید نوبت دیگر سلطان محمدشاه را بحکومت آن مملکت روان گردانید. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 272). ساداق بیگ بعد از ملک ناصرالدین محمدبن برهان غوری و قبل از پسر او یعنی قطب الدین نیک روز حکومت کرمان را داشت . رجوع به تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 409 و 416 و تاریخ غازانی چ کارل یان ص 140 شود.
ترجمه مقاله