ترجمه مقاله

ساده مرد

لغت‌نامه دهخدا

ساده مرد. [ دَ / دِ م َ ] (اِ مرکب ) ساده لوح . کنایه از مرد خفیف عقل . (بهار عجم ) (آنندراج ). نادان . (شرفنامه ٔ منیری ). ابله . (ملخص اللغات حسن خطیب ). سلیم دل . ساده دل :
چون که رسد بر سرت آن ساده مرد
گو، ز قدمگاه نخستین بگرد.

نظامی (مخزن الاسرار).


در پدر خود نگر ای ساده مرد
صنعت او گیر و نگر تا چه کرد.

نظامی (مخزن الاسرار).


ز غیبت چه میخواهد آن ساده مرد
که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد.

سعدی (بوستان ).


ترجمه مقاله