ترجمه مقاله

ساریخ

لغت‌نامه دهخدا

ساریخ . (اِ) نوعی از سلاح است ، و آن چوبی باشد که بر سر آن چند زنجیر کوتاه تعبیه کنند و بر سر هر زنجیر گوئی از فولاد نصب کنند. (برهان ) (آنندراج ). سالیخ . (فرهنگ فولرس از حواشی راحة الصدور چ محمد اقبال ). پیازک . پیازی . چوکن . کسگن : سالیخ وار توزکمان برپیچیدند... او هم جان را به سالیخ دفع کرد. سالیخ شکسته شد. (راحةالصدور ص 349).
ترجمه مقاله